زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه چیزی است که به یاد می آوریم تا روایتش کنیم...
نقش شیرین رود از سنگدلی ممکن نیست که خیال رخش از خاطر فرهاد رود *** نمی خواهم که در چشمم نشینی که اینجاهم میان مردمانست *** نشان شیفتگان دیار عشق یکیست که چشم لیلی هر گردباد مجنون بود *** ماگنهکاریم آری جرم ماهم عاشقیست آری اما آنکه آدم هست وعاشق نیست کیست *** اختیاری داشتم دل دادم ودلبر گرفتم حالیا دل برگرفتن راندارم اختیاری *** از یاد میروند غریبانه عاشقان ای روزگار گم شده این رسم مانبود... *** گفته بودم چو بیایی غم دل باتو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون توبیایی ***
قالب ساز آنلاین |